هانیه وهابی - «گرگی» در جنگلی زندگی میکند و از پدرانش آموخته است باید مراقب آن باشد.
«گرگی» زوزه میکشد و با ترسی که در دل دیگران میاندازد، آنها را از خطر دور میکند. او حکمران جنگل است. جغد این را نمیخواهد!
پس به گرگ میگوید که بهتر است برود و دنیا را بگردد و یک کار درست و حسابی یاد بگیرد تا جانوران دیگر از او نترسند. گرگ تصمیم میگیرد که خودش را عوض کند و از جنگل میرود. اما آیا با رفتن گرگ، صلح به جنگل میآید و ترس از میان میرود؟
زمان زیادی از رفتنِ گرگی نمیگذرد که جغد آمدن دورهای زرین را مژده میدهد: «دورهی حکومت وحشت به پایان رسیده است و همه آزادند.»
روباه با تأیید حرف جغد، در همان لحظه، مرغی را به دندان میگیرد. این یعنی دورهای خوش برای خیلیها شروع شده بود و هیچکس نمیدید که قویترها نیرومندتر شدهاند و گستاخها پرروتر هیچکس متوجه نشد که ترسوها ترسوتر و بیسروصداها کموبیش لال شدهاند.
حالا نوبت جغد است تا حکمرانی وحشت را آغاز کند!
زمستان از راه میرسد و گرگ که پزشک شده است به جنگل باز میگردد اما کسی به مطب او نمیرود چون جغد به همه میگوید: «گرگی که درمان میکند، گرگی است در لباس میش!»
گرگ نیکوکار | نویسنده: پیتر نیکل | مترجمان: توبا صابری و آرش برومند | ناشر: مؤسسهی پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان، تاک، ۱۳۹۹